در دل یکی از قدیمیترین محلههای مشهد خانهای تاریخی وجود دارد که با وجود مشکلات و ناملایمات در طول سالها هنوز هم سرپاست. خانهای متعلق به خاندان ملا ازغدی که حدود ۱۰۰ سال پیش ساخته شدهاست. این خانه اگرچه به ثبت ملی نرسیده، اما سبک معماری و هنر خاص آن باعث شده از سایر خانههای همدورهاش متمایز شود.
این خانه دارای ۳ بخش حیاط، قسمت شمالی و جنوبی مسکونی است که بخشی از سقف قسمت شمالی آن در چند سال اخیر فرو ریخته و اتاقهای این قسمت عملا مورد استفاده نیست و تنها قسمت جنوبی آن قابل سکونت است.
خانه ازغدی از آن خانههایی است که تنها متعلق به یک خانواده نبوده و یک محله در آن رفت و آمد داشتهاند و تا همین چند سال اخیر هم این بیاوبروها وجود داشته و به همین خاطر حفظش ارزشمند است. زیرا خیلی از مردم دریادل از این خانه خاطره دارند. این روزها هم با وضعیتی که برای خانه به وجود آمده، اگر رفتوآمد چند نفر از اعضای خانواده هم نباشد، تبدیل به خرابه و کمکم فراموش میشود.
آن زمان که ملامحسن ازغدی تصمیم میگیرد خانهای در خیابان دریادل بخرد، خیابان دریادل نهر آب و برج و بارو داشتهاست. نهری که این روزها با وجود خیابانکشی و اجرای پروژه خیلی دور از ذهن است، اما آنچه در حافظه حاج خانم منصوره ازغدی ساکن و مالک فعلی خانه مانده، نهری پر آب است که از نزدیکی حرم منشعب میشده و به این خیابان میرسیدهاست.
«پدر من ۴، ۵ ساله بود که پدربزرگم این خانه را خرید. این حرف مربوط به سال قبل از ۱۳۰۰ است. البته اینجا از اول خانه نبود، زمین بود. زمینی که از وسط آن نهر آبی گوارا عبور میکرده و دو طرف نهر تاکستان بودهاست.
بعد از اینکه پدربزرگم، ملامحسن این زمین را خرید، تصمیم گرفت چند اتاق هم در آن بسازد و با خانواده در آن زندگی کند. آنطور که عمهام برای من تعریف میکرد، فکر میکنم این خانه در سالهای ابتدایی دوره پهلوی اول و انتهای دوره قاجار ساخته شدهاست.»
این خانه دارای ویژگیهای بسیاری است. یکی از این ویژگیها سبک و نقشهای است که ملامحسن ازغدی برای ساخت خانهاش در نظر گرفت. همانطور که مالک این خانه اشاره کرد، خانه در ابتدای دوره پهلوی اول ساخته شده، یعنی درست زمانی که مردم در حال گذر از دوره سنتی به مدرن بودند و سرخوش از تجربهکردن مصالح ساختمانی مدرن.
این خانه به سبک مدرن آنزمان با پایبندی به برخی از سنتها ساخته شدهاست. یکی از اصول درآمیختن معماری مدرن با سنتی، اتاقهایی است که در عین سادگی و حفظ شیوههای سنتی، دارای مکانی تعبیهشده در دل دیوار برای نصب بخاری و به قول امروزیها شومینه است.
موضوعی که منصوره ازغدی نیز در صحبتهایش به آن اشاره میکند و میگوید: «پدربزرگم طبع بسیار لطیفی داشت و در عین حال فرد باسوادی بود. به یاد دارم عمهام وقتی میخواست از او برایمان بگوید، همیشه از این میگفت که چطور با وسواس و دقت خاص و با پرسوجو از معماران بهنام آن زمان ۳ اتاق خواب ابتدایی خانه را بنا نهاد.
عمهام میگفت پدربزرگم میخواست خانهای با ظاهری سنتی و درون مدرن داشتهباشد. به همین خاطر در اتاقهایی که ساختهاست، مکانی در دیوارها ایجاد کرده تا بخاری و هیزم در آن گذاشتهشود. ضمن اینکه در تمام اتاقها کمدهای دیواری برای چیدن ظروف چینی و لباس وجود دارد.
مواردی که بعد از سالها در ایران مُد شد و امروزه هم خانهای بدون شومینه و کمد دیواری مورد پسند واقع نمیشود. خانه ابتدایی دارای شاهنشین که مخصوص مرد خانه میشد، اتاق مهمانخانه و اتاقی برای افراد اندرونی بود. تمامی این اتاقها با شیوهای مدرن، اما با در نظر داشتن سنت ساخته شدهاست. اتاقها همه روبهقبله بود و بسیار بزرگ برای روضهخوانیها جلسات قرآنی.»
یکی دیگر از ویژگیهای این خانه، دیوارهای آن است. این خانه دیوارهای پهنی دارد که در زمستان و تابستان گرما و سرما را حفظ میکند. ویژگیای که در آن روزها خلاف امروز که خانهها بیشتر با یک تیغه آجر ساختهمیشوند، در خانههای گرانقیمت دیدهمیشد. سقفهای این خانه نیز همه از چوب بودهاست، ولی در آخرین مرمتی که این خانه در سالهای قبل از انقلاب شده، آجر و تیرآهن جای چوبها را در سقف پر کردهاند.
در حال حاضر خانه ازغدی دارای ۶ اتاق است که در دو طرف حیاط قرار دارد. اما این خانه در ذهن و حافظه مردم دریادل خانه شعربافان نیز شناخته میشود. منصوره ازغدی در این باره نقل میکند: «پدرم پارچهباف بود و به همین خاطر یک قسمت از خانه مختص دستگاههای پارچهبافی بود. اهالی محل میآمدند و از پدرم نخ میگرفتند و نخها را میریسیدند.
بعدها که پدرم تصمیم میگیرد کار پارچهبافی را گسترش دهد، خانهای در کوچه پشتی میخرد و ۱۲ دستگاه پارچهبافی در آن جاگذاری میکند. به همین خاطر تا سالها خانه ما به خانه شعربافان معروف بود.»
وسط خانه حاج خانم ازغدی که امروز به نام همسرش یعنی میرفخرایی شناخته میشود، ۴ درخت توت قرار دارد که آن را در بین تمام خانههای تاریخی ایران خاص میکند و البته یکی از این درختها عمری به قدمت خانه دارد. درختی که تنه قطورش نشان از افتوخیزهایی برای خانه و صاحبخانه است. ازغدی درباره این درخت توت میگوید: «این درخت همسن خانه است و وقتی پدربزرگم خانه را خرید، این درخت را هم کاشت.
این درخت در تمام این سالها همراه ما و خانه است. تمام خاطرات من از کودکیام در این خانه یک طرف و خاطرات فصل بهار که این درخت به بار مینشست و اهالی محله و فامیل برای خوردن توت به خانه ما میآمدند یک طرف. صبحهای بهار پدرم قبل از خارجشدن از خانه، همسایهها را برای توتخوردن صدا میزد.
وت تکاندن و خوردن در میان شوخیها و خندهها میگذشت و آن صحنههای شاد لحظهای از جلوی چشمانم دور نمیشود. هنوز هم صدای خندهها، بالای درخت رفتن، شاخهها را تکاندن و دستهجمعی توتخوردن در ذهنم نمرده و هرسال با آمدن بهار و به بار نشستن درخت زنده میشود.
اما نه از اهالی محل خبری است و نه از فامیل، تا توت این درخت را که تا همین الان به ما وفادار مانده بخورند. البته این روزها اندک همسایه باقیمانده در این محدوده و فامیل میگویند هوای این محدوده آلوده است و لب به توت نمیزنند. برای همین میوه درخت هم زیر دست و پا حرام میشود.»
از ازغدی درباره خاطرات دور و نزدیک خانه میپرسم؛ خانهای که این روزها به خاطر اجرای پروژه شارستان زیاد حال و اوضاع خوبی ندارد. «یک زمانی خانهمان لحظهای خالی نمیشد. همیشه در خانه باز بود؛ یا اهالی و همسایهها برای گرفتن نخ میآمدند یا شرکت در جلسات قرآن و کلاسهای تدریس عربی عمهام آن را پر از جمعیت میکرد.
این خانه روزگاری برای اهالی محله به عنوان خانه برکت محسوب میشد، اما اجرای پروژههای شارستان که ما با وجود سختیها و سر و صداهای بسیارش، از آن حمایت میکنیم، دیگر اجازه برگزاری جلسات قرآن و روضهخوانی را در این خانه نمیدهد. چراکه به واسطه تردد ماشینهای سنگین و کوبیدن زمین، دیوار خانه از سمت کوچه ترک برداشته و دیوار اتاقها شکافدار شدهاند و مداوم خاک میریزد و این روزها در این خانه ۴۲۰ متری فقط من و همسرم زندگی میکنیم.»
* این گزارش پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷ در شماره ۳۰۹ شهرآرا محله منطقه ثامن به چاپ رسیده است.